ورود ما به کارهای خیر و انسان دوستانه از آشنایی با یک مددجو به اسم مرتضی که حدود ۸ سال سن دارد و در دره اسدآبادی خرمآباد همراه با پدر پیرش در مخروبهای زندگی میکرد، شروع شد. برای کمک به مرتضی ابتدا موضوع را با خانواده خودمان مطرح کردیم و اتفاقا مورد استقبال قرار گرفت.
طاهاموزیک لرستان- نسرین صفربیرانوند؛ جمال الدین بابایی و سید صبا روزبه زوج هلال احمری که از آغاز زندگی خود تاکنون دوشادوش هم کمک به نیازمندان را شروع کردهاند و همچنان با عشق در این مسیر حرکت میکنند. برای مصاحبه با این زوج جوان به محل کارشان میروم. حضور در بم و دعایی که مستجاب شد روایت زوج جوان هلالی روایت انسان دوستی و عشق است، روایت آدمهایی که بدون چشمداشت کمک به هم نوع را در پیش گرفتهاند. جمال الدین بابایی، متولد ۵۷ روستای گری بلمک پلدختر، دوران دبیرستان عضو جوانان هلال احمر است و بعد از ورود به دانشگاه هم در کانون دانشجویی هلال احمر مشغول فعالیت است. تا اینکه زلزله بم اتفاق میافتد و اولین کار جدی خود را در حوزه جمعآوری کمکهای مردمی شروع میکند. همان سال در قالب تیم حمایت روانی معاونت جوانان وقت به بم اعزام میشود. لذتی که شوق آنها را برای خدمت بیشتر میکند وقتی فاجعه زلزله بم را از نزدیک میبیند، از خدا میخواهد که در هلال احمر استخدام شود. پس از چندسال در آزمون شرکت میکند و در مجموعه هلال احمر پذیرفته میشود. همان جا هم با همسرش که دو سال قبل از او در هلال احمر مشغول فعالیت بوده آشنا میشود و یک خانواده هلالی تشکیل میدهند. وقتی لذت خدمت به هم نوع خدمت به نیازمند و تسکین آلام مردم را میچشند، برایشان آنقدر شیرین است که روز به روز شوقشان برای خدمت بیشتر میشود.
مرتضی، مددجویی که راه را برای کار خیر باز کرد ورود این زوج هلالی به کارهای خیر و انسان دوستانه از آشنایی با یک مددجو به اسم مرتضی که حدود ۸ سال سن دارد و در دره اسدآبادی خرمآباد همراه با پدر پیرش در مخروبهای زندگی میکرد، شروع میشود. برای کمک به مرتضی ابتدا موضوع را با خانواده خودمان مطرح میکنند که اتفاقا مورد استقبال قرار میگیرد، حمایتها از مرتضی تا همین حالا هم که دیپلم گرفته، ادامه دارد. بعد از آن خانواده دیگر سر راهشان قرار میگیرد، به قول خودشان گویی روزی هر کدام از نیازمندان از قبل تامین شده است، حالا زوج جوان عزمشان را جزم کردهاند تا به افراد بیشتری کمک کنند.
امید به دختری که لنگ جهیزیه بود بعد از آن یک دختر که پدر نابینایی دارد و در محله پشته حسین آباد در یک خرابه زندگی میکند، سر راهشان قرار میگیرد. جهیزیه او را هم که قرار است ازدواج کند با کمک خیرین تهیه میکنند.حتی هزینه غذا و ماشین عروس او هم توسط افراد خیر تامین میشود. هر چه جلوتر میروند میبینند که خدا میخواهد آنها وسیلهای باشند تا گره از کار نیازمندی باز شود، مردم اعتماد میکنند و در نهایت یک گروه جهادی به عنوان شهید کوشکی تشکیل میدهند، تا خدمات بیشتری انجام دهند. آنها بیش از صد خانواده نیازمند را تحت پوشش قرار میدهند، برای آنها فرقی نمیکند، فرد نیازمند کجا باشد و چه نیازی، فقط میخواهند باری از دوش کسی بردارند. چون اعتقادشان این است که خداوند آنها را سر راهشان قرار داده است.
همیشه از خدا میخواهند آنها را از این کار دور نکند، چون معتقد هستند: «محروم کسی است که نتواند در کارهای خیر و بشر دوستانه نقشی داشته باشد. برکت زندگیشان را، آرامششان را مدیون خدمت به خلق خدا میدانند، آنها میگویند: هیچ بنگاهی و سهامی به این اندازه سود ندارد چون خداوند ضامن است». خاطرهای که اشکمان را در آورد بیان خاطراتشان در عین شیرینی درد هم دارد، حکایت خانوادهای که حتی حمام و سرویس بهداشتی ندارند و سرپرست خانواده از فقر به فکر خودکشی افتاده اما با کمک آنها حالا جلو خانهشأن درخت کاشتند و برای ۱۰ سال دیگر برنامه ریزی کردند و این یعنی امید. در حین مصاحبه خاطرهای تعریف میکنند که از شنیدنش اشک در چشمانمان جاری میشود. یک روز به مراسمی دعوت میشوند، اما وقتی غذا آماده میشود چند یتیم که از قبل آنها را میشناسند جلوی چشمشان را میگیرد و غذای خودشان را برای آنها برمیدارند، وقتی به محل مورد نظر میرسند، بچهها که ظاهراً دو روز است غذا نخوردهاند همان پشت در مشغول خوردن غذا میشوند، همین الان هم که مشغول نوشتن گزارش هستم به این قسمت که میرسم بغض راه گلویم را میگیرد. هلال احمر انگیزه آنها را برای کارهای خیر بیشتر کرده خدمت در هلال احمر آنها را به کارهای خیر ترغیب کرده، چون شعار هلال احمر بشر دوستی است، آنها در هلال احمر یاد گرفتهاند همه را به چشم انسان و فارغ از هر جنسیتی نژادی نگاه کنند.
کمک آنها به خانوادهای که سه دختر نابینا دارد هم از آن خاطرههایی است که شنیدنش خالی از لطف نیست، چون با کمک آنها امید به خانوادهای بازگشت، سه قلویی که نارس به دنیا آمدهاند و بر اثر فشار نابینا میشوند اما با تلاش آنها بیناییشان باز میگردد. به راستی چه اتفاقی می تواند لذت بخشتر از این باشد که امید را در دل خانوادهای زنده کنی، این را آقای بابایی و خانم روزبه پس از گفتن هر خاطره میگویند. بابایی که اکنون معاون داوطلبان جمعیت هلال احمر است مصممتر از قبل خدمت به نیازمندان را دنبال میکند. آنها از روزی که در معاونت داوطلبان مشغول شدهاند نیاز سنجی را در استان برای پیشبرد کارها انجام دادهاند. پروژههایی را در مناطق محروم تعریف کردهاند، ۳۰ هزار پرس غذا را در مناطق محروم طبخ کرده و ۲۵۰۰ بسته معیشتی را در عید توزیع کردهاند. او در صحبتهایش از کمک جهاد سازندگی استان و ستاد اجرایی فرمان امام(ره) هم سخن به میان میآورد و از تلاش آنها تقدیر میکند. رمز موفقیت بابایی و همسرش در کارهای خیر، شفاف سازی و مستند سازی است، اتفاقی که باعث شده مردم به آنها اعتماد کنند. احساس خوشبختی زوج هلالی پیش آمده که آقای بابایی خسته شود، اما هر بار همسرش به او تلنگر زده که اینها کار شیطان است باید حواسمان باشد، زندگی شخصی و اداری بابایی و همسرش یکی است، همین باعث شده درک متقابل و دو طرفهای داشته باشند. آنها کنار هم هر دو احساس خوشبختی دارند، رفاقت در زندگیشان وجود دارد. با اینکه فرزندی ندارند نه تنها از این موضوع نگران نیستند، بلکه معتقد هستند: خداوند نخواسته آنها فرزندی داشته باشند، هر بار هم که به بچهای کمک میکنند احساس میکنند فرزند خودشان است.
در صحبتهایشان به نقش فرهنگ سازی در کارهای خیر تاکید میکنند. و در این رابطه هم از حکایت نوجوانی که به واسطه مادرش با خانواده نیازمند آشنا میشود، میگویند: نوجوانی که به قول مادرش یا وجود اینکه مشکل مالی نداشته اما همیشه ناشکر بوده است، زمانی که شرایط نامناسب دیگران را از نزدیک میبیند چنان تحت تاثیر قرار گرفته که اکنون دلش میخواهد غذایش را با خانوادههای نیازمند تقسیم کند. بابایی و همسرش ناامیدی را بزرگترین گناه میدانند و همه هدف و آرزویشان این است که بذر امید را در دل دیگران بکارند. پایان پیام/